نام های فارسی که با حرف ف شروع می شوند


در این بخش بیش از 3600 نام از ریشه های فارسی ، عربی ، ترکی و عبری وجود دارد که میتوانید بر اساس حرف اول به آنها دسترسی پیدا کنید


 
نام معنی لاتین
فائز رستگار، پیروز، غالب faez
فائزه زن رستگار، پیروز faeze
فائض فیض رساننده، وافر، سرشار faez
فائضه مونث فائض faeze
فائقه مونث فائق faeqe
فاتح گشاینده، پیروز، غالب fateh
فاتک معرب پاتک، نام پدر مانی پیامبر ایرانی fatak
فاخته مرغی است خاکستری زنگ دارای طوق سیاه و خوش آواز، قمری faxte
فاخر فخر کننده، نیکو، عالی، گرانبها faxer
فاخره مونث فاخر faxere
فارعه نامی برای زنان عرب، آبراهه بلند، رودخانه faree
فاروق جداکننده حق از باطل، عادل، لقب عمر خلیفه دوم faruq
فاضل فزونی یابنده، دانشمند، هنرمند، فزونی fazel
فاضله مونث فاضل fazele
فاطمه از شیر گرفته شده، زنی که بچه دو ساله رااز شیر گرفته، نام دختر گرامی حضرت محمد fateme
فاطمه سلطان فاطمه خانم fatemesoltan
فاکهه میوه، بار، هر نوع میوه fakehe
فالحه زن رستگار ونیکبخت falehe
فانید معرب پانیذ، شکر، نوعی حلوا fanid
فتاح گشاینده، حاکم، داور، از اسماء الهی fattah
فتان بسیار فتنه انگیز، بسیار زیبا و آشوبگر fattan
فتانه زن فتنه گر و دلفریب و زیبا fattane
فتح پیروزی، تسخیر کردن، گشایش fath
فتح الله پیروزی که از جانب خدا باشد fathollah
فتحعلی پیروزی که از جانب علی باشد fathali
فتحیه از اعلام زنان، اسم منسوب فتح fathiyye
فتنه آشوب، آزمایش، گمراه کردن، جنگ و ستیز، مجازا زنی که در زیبایی در میان مردم آشوب بپا می کند fetne
فتی جوان، جوانمرد fati
فجر سفیدی آخر شب، پگاه، سوره هشتاد و نهم قرآن faxr
فخار بسیار فخر کننده، نازنده faxxar
فخر مباهات، نازیدن، افتخار، خودستایی faxr
فخرالدین باعث فخر دین و‌آیین faxraddin
فخرالسادات فخر و افتخارات سادات faxrolsadat
فخرالنساء باعث افتخار زنان faxronnasa
فخری منسوب به فخر، نوعی انگور faxri
فخیمه زن بزرگ و بزرگوار faxime
فدر فایدار، در افسانه های یونانی دختر مینوس بود که به خاطر عشق ناکامش خودکشی کرد fader
فراآتس صورت یونانی نام فرهاد faraats
فرائین آیین با شکوه، نام یکی از بزرگان ایران در زمان قباد ساسانی farain
فرات دریا، آب خوش و بسیار شیرین farat
فراتا فراتات، فرهاد farata
فرادیس فراگونه، جمع فردوس، بهشتها، از اعلام زنان faradis
فراز بلندی، بالا، باز، گشاد، بسته، عقب faraz
فرازه جای بلند faraze
فرازین اعلی، بالاتر farazin
فراست هوشیاری، زیرکی، تیزفهمی farasat
فرامرز آمرزنده و بخشنده دشمن، نام پسر رستم faramarz
فرانسوا مشتق از کلمه فرانسه، از اعلام مردان fransva
فرانسواز مشتق از کلمه فرانسه، از اعلام مردان fransva
فرانسواز فرانسوا، از اعلام زنان fransvaz
فرانک پروانه، سیاه گوش، حیوانی به اندازه سگ و به رنگ آهو، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی faranak
فرانه فرانگ farane
فراویز هر زیور و زینتی که به دور جامه بدوزند farsaviz
فربد مناعت، راست و درست farbod
فرتاک فردا، آینده، روز دیگر fartak
فرج گشایش در کار، رفع اندوه faraj
فرج الله گشایش خدا farajollah
فرجاد دانشمند، حکیم farjad
فرجام پایان، عاقبت، سود، سعادت farjam
فرجعلی گشایش علی farajali
فرجود معجزه، کرامت farjud
فرح شادمان، شادی، سرور farah
فرح افزا شادی افزا farahafza
فرح انگیز شادی آور farahangiz
فرح انگیز شادی آور farahangiz
فرحان شادمان، خوشحال farhan
فرحان شادمان، خوشحال farhan
فرحت شادی شادمانی، شوخی، تماشا، مژدگانی farhat
فرحدخت دختر شادمانی farahdoxt
فرحدخت دختر شادمانی farahdoxt
فرحزاد زاده شادی farahzad
فرحزاد زاده شادی farahzad
فرحناز کسی که ناز و شادی را با هم دارد farahnaz
فرحناز کسی که ناز و شادی را با هم دارد farahnaz
فرخ مبارک، خجسته، زیبا، جمیل، تابان farrox
فرخ رو دارای چهره زیبا farroxru
فرخ لقا دارای چهره زیبا farroxlaqa
فرخ ماه آنکه مانند ماه زیباست farroxmah
فرخ مهر آنکه مانند خورشید زیباست farroxmehr
فرخداد آفریده مبارک farroxdad
فرخروز دارنده روزگار مبارک، لحنی از سی لحن باربد farroxruz
فرخزاد مبارک زاد، سعادتمند farroxzad
فرخشاد خجسته، شادان farroxsad
فرخنده مبارک، خجسته farxonde
فرد حکمران آسوده fered
فردات با شکوه و بافر، بخشنده شکوه و جلال، فرداد، نام برادر زاده خشایارشا fardat
فرداد داده زیبایی و فر و شکوه fardad
فردخت دختر زیبا و با شکوه fardoxt
فردوس پردیس، باغ، بهشت ferdos
فردوست دوستدار فر و شکوه fardust
فردید یگانگی، وحدت fardid
فردین مخفف فروردین، دارای شکوه و فردین و آیین fardin
فرزام لایق، سزاوار، شایسته farzam
فرزان عاقل و حکیم farzan
فرزانه منسوب به فرزان، دانشمند، دانا farzane
فرزدق ریزه نان، گرده نان، نام شاعر بزرگ عرب در قرن دوم هجری farzadeq
فرساد دانا، حکیم farsad
فرسیما دارای چهره زیبا و باشکوه farsima
فرشاد شادمان، مسرور farsad
فرشته ملک، پری، فرستاده، فرسته fereste
فرشته رو زیبارو و مانند فرشته feresteru
فرشید دارای فر درخشان farsid
فرشیدورد دارای فر درخشان، نام برادر اسفندیار farsidvard
فرصت وقت مناسب، مجال، وقت forsat
فرمان حکم، پروانه، اجازه farman
فرن نام یکی از سه دختر زردشت، پرند، فراوانی، پر faran
فرناد زور، قدرت، توانایی farnad
فرناز دارای ناز با شکوه و زیبا fanaz
فرنام دارای نام با شکوه و زیبا farnam
فرنگیس دارای گیسوان پرندین و نرم و فراوان، نام دختر افراسیاب، مادر کیخسرو farangis
فرنود برهان، دلیل farnud
فرنوش نام پادشاه باستانی ماد، دارای فر و شکوه گوارا و شیرین farnus
فرنیا دارای جد و نیای باشکوه farniya
فرهاد نام کوهنکی که عاشق شیرین شد و عاقبت در راه او جان سپرد farhad
فرهمند دارای فر، شکوهمند farahmand
فرهنگ ادب، تربیت، دانش، معرفت، کتاب لغت farhang
فرهیخته ادب کرده، آموخته، مودب، با فرهنگ farhixte
فروتن متواضع، افتاده forutan
فرود پایین، استثنا، اصطلاحی در موسیقی، نام پسر سیاوش که به دست سپاهیان ایرانی کشته شد forud
فروردین ماه اول بهار، روز نوزدهم هر ماه شمسی، از اعلام زنان farvardin
فروز روشنایی، فروزنده foruz
فروزا تابان، روشن کننده foruza
فروزان درخشان، شادمان، در حال درخشیدن foruza
فروزانفر دارای فر و شکوه نور و روشنایی foruzanfar
فروزش روشنی، تابندگی foruzes
فروزنده روشن کننده، رونق دهنده، درخشان foruzande
فروزه افروز، منسوب به فروز foruze
فروغ روشنی، تابش، نور، رونق foruq
فروهر نیرویی اهورایی که از آفریدگان خوب نگهداری می کند forohar
فریال با شکوه، سرافراز، خوش صدا، زیبا رو، از اعلام زنان faryal
فریان اعتراف کننده faryan
فریبا فریبنده، زیبا، فریفته fariba
فریبرز دارای قامت با شکوه زیبا fariborz
فریجاب شبنم، قطره باران farijab
فرید یگانه، یکتا، گوهر نفیس farid
فرید یگانه، یکتا، گوهر نفیس farid
فریدالدین یگانه و بی همتا در دین faridaddin
فریدخت دختر زیبای صاحب فر و شکوه faridoxt
فریده زن یگانه، بی همتا، مغرور و متکبر faride
فریدون دارنده سه نیرو، نام پادشاه پیشدادی که ضحاک را نابود کرد fareydun
فریماه ماه درخشان و با شکوه farimah
فریناز دارای ناز با شکوه و زیبا farinaz
فرینام دارای نام با فر و شکوه farinam
فرینوش دارای فر و شکوه گوارا و شیرین farinus
فریور راست و درست farivar
فریوش پریوش، مانند پری farivas
فسانه افسانه، داستان fesane
فسون افسون fosun
فسونگر افسونگر fosungar
فصیح زبان آور، رسا، شیوا fasih
فصیح الدین زبان آور در دین fasihaddin
فصیح الزمان زبان آور زمانه fasiholzaman
فصیحه زن زبان آور و خوش بیان fasihe
فضل افزون، برتری، احسان، معرفت، حکمت fazl
فضل الله فضل و کرم خداوند fazlollah
فضه نقره، سیم، از اعلام زنان fezze
فکور بسیار متفکر fakur
فلاح کشاورز، برزگر fallah
فلک تاج تاج آسمان falaktaj
فلکناز ناز آسمانی falaknaz
فلور گل، نیرویی اساطیری که موجب گل کردن درختان می شود felor
فلورا گلها felora
فلیکس خوشحالی، شادمانی feliks
فهمیده دانا، عالم، آگاه fahmide
فهیم دانا، باشعور fahim
فهیمه زن دانا و آگاه fahime
فوزی پیروزی، منسوب به فوز، رهایی fozi
فولاد پولاد، آهن خالص fulad
فولادوند دارای تنی چون فولاد، فولادین fuladvand
فیاض بسیار بخشنده، جوانمرد، جوی پر آب fayyaz
فیروزان پیروزان firuzan
فیروزه پیروزه، از سنگهای آذرین سبز رنگ و قیمتی firuze
فیصل حاکم، قاضی feysal
فیض الله کرم و بخشش خدا feyzollah